نگــــاه خـــــدا...

ورودخانه

مطالب پر بازدید

  • لب ما و قصه‌ی زلف تو، چه توهمی! چه حکایتی!
  • خدا با توست!
  • خدایا رحمتت دریای عام است...
  • پاییــــــــــــز آمـــــــــــد!
  • حکیم عمر خیام نیشابوری
  • یادت باشد...
  • شمعدانی ها دیگر عاشق نشدند !
  • سنگ نیم من!!!
  • دروس الاشیاء !
  • قلقلک خاطرات
پر پرواز
ارسال شده در 29 آبان 1398 توسط تســـنیم در درد دل, دلنوشته هام, نیایش

 

از بس که دویده بودم دیگه رمقی برای پاهام نمونده بود .

از بین تمام اون آدما از بین همه ی اون خونه ها ، مغازه ها ، از بین همه کوچه و خیابونای شهر،

حتی از بین همه ی گل های توی پارک گذشته بودم …

حتی از  روبروی اون پنجره آهنی قرمزی که کنارش ی نارون تنها زندگی می کرد .آره از میون اون کوچه تنگ و باریک هم گذشته بودم ،

اما هربار به بن بست رسیده بودم .

رفته بودم تا تموم علقه هایی که به گردنم آویخته بودم را باز کنم و بندازمشون دور …

خسته بودم خیلی خسته ،

پاهام تاول زده بودند ،

بال هام را باز کردم و پریدم .

از بین همه اونایی که با پاهام گذشته بودم ، گذشتم ،

رفتم اون بالا ، خیلی بالا ، برگشتم و زمین را نگاه کردم ،

هنوزم زمین و اسباب بازیهاش پیدا بود .

هنوزبعضیاشونو دوست داشتم .

هنوز واسه بعضیاشون دلم تنگ شده بود .

هنوز دلم می خواست برگردم و یکیشون را دوباره ببینم .

هنوز ی حسی منو لابلای اون پنجره آهنی قرمز و درخت نارون کنارش می کشوند

خواستم توجه نکنم اما ی چیزی منو کشید ، منو نگهداشت،

نذاشت ادامه بدم . آره هنوز پاهام ی جایی اون وسطا گیر بود ،ی جایی که نمیذاشت اوج بگیرم …

 

 

پ.ن ۱: بازم مهمونی تموم شد ، بازم من موندم و ی کوله بار حسرت ، نمی دونم مهمونی بعدی دعوتم یا باید همه را جا بذارم و پر بکشم !

پ.ن۲: الهی و ربی من لی غیرک 

پ.ن۳: «یا من یعلَمُ ضمیرَ الصّامِتینَ» تمام قلبم را به تو سپردم .

الهی و ربی من لی غیرک خدا دلبستگی علقه پر پرواز یا من یعلم ضمیر الصامتین 6 نظر »
نروم جز به همان ره که توأم راهنمایی!
ارسال شده در 29 آبان 1398 توسط تســـنیم در نکته های ناب, دلنوشته هام, نیایش, دعا

تازه از مدرسه به خونه اومده بود .خیلی غمگین و‌ گرفته به نظر میومد . با دیدن قیافه اش فهمیدم بازم ی کاری کرده … مظلومانه نگام کرد و سرشو زیر انداخت . پیش خودم گفتم بازم ی دسته گل به آب دادی و میخوای لاپوشونیش کنی ؟! اینجور وقت ها سعی می کنم سکوت کنم تا خودش اعتراف کنه .

بر خلاف همیشه زیاد پیشم نموند ، رفت تو اتاق . برگشت ، دوباره رفت . چند بار رفت و اومد .گفتم: نازنینم چته ؟ گفت: مادر ؟؟؟؟؟؟

+: جانم !

- : میشه اگه ی چیزی را واست تعریف کردم ، عصبانی نشی و دعوام نکنی ؟

+ : حالا بگو . 

- : نه اول باید قول بدی که عصبانی نشی و دعوام نکنی .

دلم نرم شد ،گفتم باشه سعی خودمو می کنم عصبانی نشم اما خب اگه کارت بد باشه … نذاشت به حرفم ادامه بدم و دستمو گرفت و خودشو تو بغلم جا داد . شروع کرد به گریه ،قول بده دعوام نکنی ؟ به هر ترفندی بود راضیش کردم حرفشو بزنه … قبل این که بگه ، شروع کرد به شیرین زبونی : من که می دونم تو بهترین مادر دنیایی!  ، من که می دونم تو مهربون ترینی ! ، من که می دونم دنیا رو بگردم ،بهتر از تو پیدا نمی کنم ! ،من که …. گفتم بسه شیرین زبونی حرفتو بزن … شروع کرد به تعریف ؛  اول بگم که واقعاً عصبانی شدم حرفاشو که شنیدم ولی خیلی خودمو کنترل کردم متوجه نشه . واقعاً کارش خوب نبود ، ولی نه اونقدر که بخشودنی نباشه … حرفاش که تموم شد ، فقط گفتم خودت قبول داری کارت خیلی بد بوده ؟ درسته ؟ با شرمندگی گفت : بله می دونم ولی قول میدم تکرار نکنم .می دونستم دیر یا زود یادش میره چه قولی داده ، یادش میره چجوری گریه و التماس می کرد که دعواش نکنم . آخرش خودش ضرر می کرد اما باز هم فراموش می کرد .

 

صفحات: 1· 2

بخشش بنده معصیت کار خطا همنوا باابوحمزه پروردگار 12 نظر »
نیایش
ارسال شده در 29 آبان 1398 توسط تســـنیم در درد دل, نیایش

خداوندا !

اگر در کار تو چون و چرا کردم ، خطا کردم

و گر در ناامیدی تکیه جز بر کبریا کردم ، خطا کردم 

اگر جز بر تو دل بستم به لذت های این دنیا ، حلالم کن 

و گر دل را به عشق نازنینان مبتلا کردم ، خطا کردم 

اگر اسمی به جز اسم تو آمد بر زبانم ، من پشیمانم 

و گر در نیک روزی غفلت از شکر و دعا کردم ، خطا کردم 

اگر لغزیده گاهی ذره ای پایم ، ببخشایم 

و گر از فرش زیرم اندکی پا را فرا کردم ، خطا کردم 

من آن روزی که گفتم عشق را دیدم ، نفهمیدم 

که عشق اول و آخر تویی عشق آفرینا! من خطا کردم …

 

 

پ.ن: شیرینی ایام بندگی و عبادت به کامتان (البته اندکی با تأخیر !)

بخشش خدا خطا عشق عشق آفرین 8 نظر »
درد و خنده !
ارسال شده در 29 آبان 1398 توسط تســـنیم در درد دل

 

سخت است با خنده برایت دردهایم را بگویم و تو فقط خنده های مرا ببینی !

 

 

 

 

پ.ن۱: هزار صحبت ناگفته در نگاه من است ،ولی دریغ که این شوق در نگاه تو نیست !

پ.ن۲: بازم امروز ،خودم، خیلی بد ، زدم تو بُرجَکِ دلم ….:(((

پ.ن۳:خدایا تویی پناهِ من ، مرا تنها نگذار !

خنده درد دل 14 نظر »
اردیبهشت و دردونه هاش!
ارسال شده در 29 آبان 1398 توسط تســـنیم در احساسی, خاطرات

 

وقتی می خواستم اونا را به خونه بیارم ،غرق غنچه بودند .

خونه که اومدند با ناز و نوازش من و نگاه خورشید خانم و غزل خوندن های آب توی آب پاش هم غنچه ها وا نشدند …

ی روز با خودم گفتم شاید این دردونه ها خونشونو دوست ندارند .زود دوتا گلدون بزرگ و ی تغذیه خوب آوردم و کمک کردم تا اسباب کشی کنند .

به به ! خونه نو مبارک !

تازه چیدمان خونه را هم واسشون عوض کردم .حس کردم جای این نازدونه های در هم تنیده هم تنگ بوده که این دردونه ها خودشونو نشون ندادند.

حالا بعد دو هفته و غزل خونی های من و آب و خورشید خانم ، شمعدونی هام عاشق شدند !

آخه اردیبهشته !!!

 

 

پ.ن: خدا را سپاس بخاطر تمام این دلخوشی های کوچک …عاشقتم خدا !

 

دردونه های من در ۳ اردیبهشت ۹۷ !

 

دردونه های من در ۱۵ اردیبهشت ۹۷ !

اردیبهشت شمعدونی های عاشق 14 نظر »
  • 1
  • ...
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 13
  • ...
  • 14
  • 15
  • 16
  • ...
  • 17
  • ...
  • 18
  • 19
  • 20
  • ...
  • 34

نگــــاه خـــــدا...

دوستان من

  • حریم دل
  • درخت سیب
  • یار مهربان
  • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند ز من
  • خط خطی های ذهن من
  • عصر غربت لاله ها
  • از نون تا قلم
  • صهباء
  • پاییز
  • قائم آل طاها
  • پشتیبانی کوثربلاگ
  • اخبار و اطلاع رسانی
  • شعر بلاگ
  • طلبه نوشت
  • خاطرات خاکی
  • محدثه بروجرد
  • جاذبه ی ضریح
  • نرجس خاتون(س)
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

دوستان حاضر

  • لبیک یا رسول الله
  • زفاک
  • نورفشان
  • rahyab moshaver
  • یا کاشف الکروب
  • غزال
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان