وقتی می خواستم اونا را به خونه بیارم ،غرق غنچه بودند .
خونه که اومدند با ناز و نوازش من و نگاه خورشید خانم و غزل خوندن های آب توی آب پاش هم غنچه ها وا نشدند …
ی روز با خودم گفتم شاید این دردونه ها خونشونو دوست ندارند .زود دوتا گلدون بزرگ و ی تغذیه خوب آوردم و کمک کردم تا اسباب کشی کنند .
به به ! خونه نو مبارک !
تازه چیدمان خونه را هم واسشون عوض کردم .حس کردم جای این نازدونه های در هم تنیده هم تنگ بوده که این دردونه ها خودشونو نشون ندادند.
حالا بعد دو هفته و غزل خونی های من و آب و خورشید خانم ، شمعدونی هام عاشق شدند !
آخه اردیبهشته !!!
پ.ن: خدا را سپاس بخاطر تمام این دلخوشی های کوچک …عاشقتم خدا !
دردونه های من در ۳ اردیبهشت ۹۷ !
دردونه های من در ۱۵ اردیبهشت ۹۷ !