برزخ همین جاست !
جایی که تمام من ، همه ات را کم دارد !
مرا در برزخ رها نکنی …
پ.ن : یا أنیسَ من لا أنیسَ له …
|
برزخ همین جاست !
جایی که تمام من ، همه ات را کم دارد !
مرا در برزخ رها نکنی …
پ.ن : یا أنیسَ من لا أنیسَ له …
چه حس خوبیه ! وقتی آدم دوباره روزهای تحصیلی را تجربه می کنه ! بعد از مدت ها سبک سنگین کردن تصمیم گرفتم برم و تو کلاسهای مکالمه عربی حوزه ثبت نام کنم .ی حسّ خوبی بود وقتی امروز دوباره سر کلاس نشستم . همون کلاسی که سال اول حوزه بودیم . جلسه دومم بود و من هنوز نمی دونستم کلاس چجوریه ، خوبه ، بده … اما وقتی استاد یهو پرسید : ما فعلتی(با لهجه نوشتم) و من که داشتم هاج و واج نگاش می کردم ، فهمیدم اینجا هم با کلاس های درسی دیگه فرقی نداره …مونده بودم چی بگم ، اعتراف می کنم هول شدم و گفتم : أنا، أنا،أنا …ای خدا چی بگم من !خنده ام گرفته بود .استاد گفت باید بگی :أنا ربَّة البیت ! (من خانه دارم ) …البته بماند که در طول کلاس من فقط کلمات انگلیسی را به خاطر می آوردم و حتی چند بار جواب استاد را انگلیسی دادم و این خودش باعث شد کلاس شاد و دلپذیری بشه . بعد شروع کردیم در مورد اشاره به اشیاء صحبت کردن ، هذا الجدار ، هذا المنضدة ، هذه البیت ، هذه النافذة … فقط استاد هر بار که میخواست از طلاب چیزی بپرسه تلاش می کرد اونا را به اسم صدا بزنه و گاهی هم یادش می رفت اسم هر کسی چیه و کلاس می رفت تو فاز خنده …. سیدة ….امممممم…. رؤیا هستم ؛ بله بله : سیدة رؤیا قولی …. راستش امروز خیلی روز قشنگی بود و من دلم میخواد ی روز بتونم خیلی خوب مکالمه عربی داشته باشم . چون امروز فهمیدم هر چقدر که عربی قوی ای داشته باشم باز هم برای مکالمه مهارت خاص خودش را میخواد .
خدای مهربانم ، دلم را آرام گردان !
یا کریم الصّفح !
هر بار که نگاش می کرد ، ته دلش خالی می شد و ی حس خجالت زدگی تو وجودش ،عمیق می نشست . باورش سخت بود اما خب اتفاقی بود که نباید می افتاد و افتاده بود . بهش گفته بود که اونو می بخشه و همه کارش را ندید می گیره به فلان شرط… قبول کرده بود ولی هر بار با نگاهش ، حس می کرد هنوز کار بدش را بخاطر داره و جلوی چشمش رژه میره … آدم ها بیشتر وقت ها از گناهان و اشتباهات همدیگه می گذرند اما ته دلشون هنوز ی چیزایی هست که باعث میشه اون اشتباهات را بخاطر بیارن و گاهی تو نگاه و رفتارشون خودش را نشون میده و چقدر این رفتار برای شخص مورد نظر عذاب آوره . همیشه سعی می کنه تو موقعیتی قرار نگیره که یادآوری ایام گذشته بشه و یا حتی حرفی نزنه که خاطرات طرف مقابل را زنده کنه و اون یادش بیاد واسه چه اشتباهی اونو بخشیده … اما خدای مهربان ما قضیه اش با آدما فرق می کنه . بنده خدا اشتباه می کنه ،اشتباهی که از دید دیگران قابل بخشش نیست اما خدا می بخشه و حتی اون گناه و اشتباه را از دفترچه اعمال بنده پاک می کنه، و حتی به روی بنده اش نمیاره . یادمه ی استاد داشتیم که می گفت : خدا کاری می کنه که حتی اون دو تا فرشته همراه انسان هم از یاد ببرن که چنین گناهی را شاهد بودند . به اینگونه بخشش «صفح» می گویند. خدا به همه ما توفیق توبه بده و ما را هم شامل اینگونه بخشش خودش بکنه . هو الحی الذی لا یموت !
چهل، پنجاه ساله به نظر می رسید .ی خانم به نظر دنیا دیده و زحمت کشیده! اومده بود تا تسلی خاطر بازماندگان تازه گذشته باشه . با همسر فرد فوت شده مرتب حرف می زد و دلداریش میداد . راستش از این فاصله ای که داشتم درست متوجه نمی شدم چی میگه . همسر اون فرد هم مرتب سرش را تکون میداد و گاهی هم دو تا دستش را بالا می برد و ی آمینی می گفت . غرق تو مکالمه این دو تا بودم و این که حالا این خانم جوون بعد از مرگ ناگهانی همسرش با دوتا بچه که یکیشون دبستانی و یکیشون سال اول دانشگاهش بود ، چکار می کنه . ناخواسته نگاهم روی خانم چهل پنجاه ساله زوم بود که دیدم به من نگاهی کرد و گفت :« سرنوشت آدما را خدا می نویسه ، بنده خدا که کاره ای نیست و دخالتی نداره، پس چرا هی بگیم چرا اینجور شد، چرا اونجور شد ، نه؟» یهو به خودم اومدم و گفتم صد البته ، بله بله … با این که خیلی ساده و خودمونی این حرف را زد ،اما من را به فکر فرو برد … تا چند لحظه پیشش داشتم به همین چیزا فکر می کردم . دیدم بیراه نمیگه ، آدما اگه بدونند هر چی خدا واسشون مقدر می کنه خِیره ، دیگه تو مصیبتها جزع فزع نمی کنند و راضی به رضای خدا هستند .( البته همسر شخص متوفی در عین حالی که خیلی ناراحت بود و اشک می ریخت ، اما صداش بالا نرفت و انگار مصداق حرف من میشد …)
امیدوارم خدا هرکسی را که دچار مصیبت و سختی ای می کنه ،خودش هم بهش صبر بده .صبر در مصیبت ، صبر در برابر گناهان ، صبر در برابر نعمات و حتی صبر برای انجام عبادات . |
|
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
|