روزهاست که حصاری از جنس سکوت به دور خود پیچیده ام … پَرچینی از خاطرات سرد و دور با دورچینی از برگ های زردی که خاطرات سوخته را در آغوش کشیده اند. محبوس شدم در این میان ، بی آن که خود خواسته باشم . دیشب لابلای فانوس ها به دنبال صندوقچه ای، هراسان… بیشتر »
کلید واژه: "سکوت"
سکوت کردی و این ، اول شنیدن بود سکوت کردن تو ، لب گشودن من بود به چشم های تو سوگند می خورم که دلم به بازگشتن تو ، ماندن تو ، روشن بود من و تو در نظر دوست چون گُلیم و بهار همین علاقه ی ما خار چشم دشمن بود تو دل بریده ای از من چنان که رود از کوه… بیشتر »