موضوع: "نکته های ناب"
یادمان هست!
بگذار بگذریم…
به جای نقطه اشک هایمان را می گذاریم و می رویم
به امید روزی که حمید با سپاهی از شهیدان
در رکاب امام زمان عجل الله تعالی فرجه
رجعت کند تا این بار با هم
همسفر جاده آسمانی نجف کربلا باشیم إن شاء الله
این همه خط نوشتیم
یکی اش هم نستعلیق چشم های تو نشد …
پ.ن1: این کتاب را که بتازگی از همسرم هدیه گرفتم و واقعاً غافلگیر شدم
ظرف مدت سه الی چهار ساعت خواندم . کتابی نبود که بتوانم زمین بگذارمش .
به شدت تحت تأثیر کتاب قرار گرفتم ؛ عاشقانه ای وصف ناشدنی .
پ.ن2: پیشنهاد می کنم بخونید .
پ.ن3: این جمله از کتاب من را دگرگون کرد :
… با همه این سختی ها، امیدوارم .
می دانم راه نرفته زیاد دارم، می دانم هنوز هم باید رفت،
هنوز هم باید «یادت باشد».
قطار زندگی در حرکت است،
زندگی هر چند سخت، هر چند بی حمید در جریان است،
منتظرم اذانی گفته بشود و دوباره حمید از من بله بگیرد،
از این دنیا بروم و برای همیشه با حمید باشم .
هیچ انسانی در هیچ کاری سیر نشده است. هَلوع است. آیا هلوع را می شناسید؟ هلوع، ماهی بود در دریا.
حضرت سلیمان علیه السلام یک روز به ذهنش آمد حالا که ما این قدر وضعمان خوب شده است، خوب است ولیمه ای بدهیم. به خدا عرض کرد آیا اجازه می دهی یک روز ولیمه بدهم و همه ی مخلوقات که آن ها را به فرمان من قرار دادی، سر سفره ام غذا بخورند و من تماشا کنم؟ یعنی رزّاقیّت را به حضرت سلیمان علیه السلام داد. حضرت سلیمان علیه السلام در بیابانی تخت زد و جنّ و انس، همه را خبر کرد؛ جای من و شما خالی بود. البته نایب ما بود : هلوع.
هلوع در دریا بود. او نوعی ماهی بود که هر روز، خدا غذایش را می داد.لب دریا آمد و سلام کرد. گفت یا نبی الله گویا امروز میهمان شما هستیم . حضرت فرمود: خدا چنین اذن داده است. گفت ممکن است غذای مرا بدهی که وقت آن رسیده است. فرمود: نه، صبر کن میهمانان دیگر هم بیایند. تخت را آنجا زده بود تا وقتی همه آمدند، یکباره اذن به خوردن بدهد.
هلوع کمی صبر کرد، بعد دوباره گفت که ای حضرت سلیمان طاقت من کم است و وقت غذای من گذشته است. غذای مرا بده تا بخورم. به ذهن حضرت سلیمان علیه السلام آمد که او هر قدر هم که بخواهد بخورد، اینجا باز غذا هست. گفت بگذارید این بخورَد.
یک قورت که زد هر چه غذا حضرت سلیمان علیه السلام تهیه کرده بود، بالا کشید. یک نیم قورت هم زد و دیگ و دیگ بر و اثاث و فرش و … را خورد. حضرت سلیمان علیه السلام زرنگی کرد و خود را به سجده انداخت . خداوند هم، رزق هر کس را به او داد و سر و صدا خوابید و آبروی حضرت سلیمان علیه السلام محفوظ ماند. ولی مگر هلوع او را رها کرد ؟ سرش را برداشت و گفت شما که چیزی نداشتی چرا میهمان دعوت کردی ؟!
لطفاً ورق بزنید
صفحات: 1· 2
روحیه تان را خلوت کنید تا بزرگ شود.
دنیا را می توان مهمان کرد. با دلتان می توانید برای همه روی زمین دعا کنید.
بگویید خدایا! آن سفره ای را که برای من انداخته ای، برای این ها هم بینداز .
هر وقت خلوت کردید و چیزی آمد، ریخت و پاش کنید و برای دیگران هم بخواهید.
هر وقت اوضاع تنگ بود - چه از جهت مادی چه از جهت معنوی - انفاق کنید.
اگر حال عبادتی، تجلّی نمازی و چیزهای خوب دیگری نصیب شما شد، ریخت و پاش کنید.حتی لذت عبادات به این بدن هم سر در می آورد.
در نماز این بدن شما هم لذتی می برد که محال است در طبیعت به این شدت برای شما فراهم شود . آن لذت ایمانی مخصوص خود شماست.
در جای خلوتی که می نشینید تجلّی خدا همه چیز را جواهر می کند، سنگ را درّ می کند. این ها همه بر اثر صبر است.
درّ ها همه سنگ بوده اند.تجلّی خدا به کوهی که هیچ شرط و مشکلی ندارد، می خورد و آن را آب می کند و درّ پدید می آید.
انسان هم همینطور است؛ فرمودند: مردم همانند معدن های طلا و نقره هستند. یعنی خدا از همین بشر، معادنی را درست می کند. شما را نورانی و قوی می کند.
مؤمن اینطور است. اول گوشت و خاک بود، او را با محبت آب می کنند و دوباره سفت می کنند. بعد هم او را راه می اندازند و خودش را نشانش می دهند.
إن شاء الله خداوند متعال با همه ی شما این چنین کند تا مرتب بگویید خدا من را ساخته است .
حاج اسماعیل دولابی رحمت الله علیه.
در زیارات و کلماتی که از ائمه علیهم السلام راجع به
ابوالفضل العباس علیه السلام رسیده است
روی دو جمله تأکید شده است؛
یکی بصیرت ، یکی وفا .
امام خامنه ای (مد ظله العالی)