این را هیچ کس نمی تواند انکار کند که ما ملت ایران در میانِ بیست کرور جمعیت، پنج کرور و سیصد و پنجاه و هفت هزار نفر وزیر، امیر، سپه سالار، سردار، امیر نوبان، امیر تومان، سرهنگ، سرتیپ، سلطان، یاور، میرپنجه، سفیر کبیر، شارژ دافر، کُنسیه، یوزباشی، ده باشی و پنجه باشی داریم. و گذشته از این ها باز ما ملت ایران در میان بیست کرور جمعیت (خدا برکت بدهد) شش کرور و چهارصد و پنجاه و دو هزار و ششصد و چهل و دو نفر آیت الله، حُجَت الاسلام، مجتهد، مُجاز، امام جمعه، شیخ الاسلام، سیّد، سند، شیخ، مُلّا، آخوند، قُطب، مُرشد، خلیفه، پیرِ دل و پیشنماز داریم. علاوه بر این ها ما در میان بیست کرور جمعیت، چهار کرور شاهزاده، آقازاده، ارباب، خان، ایلخانی، ایل بیگی و اُبه باشی داریم . زیاده بر این ها اگر خدا بگذارد این آخری ها هم قریبِ دو سه هزار نفر وکیلِ مجلس، وکیلِ انجمن، وکیلِ بلدیّه، منشی و دفتر دار و غیره داریم.
همه ی این طبقاتی که عرض شد دو قسم بیشتر نیستند، یک دسته رؤسای ملت و یک دسته اولیای ملت. ولی هر دو دسته یک مقصود بیشتر ندارند. می گویند شما کار کنید زحمت بکشید، آفتاب و سرما بخورید، لخت و عور بگردید، گرسنه و تشنه زندگی کنید، بدهید ما بخوریم و شما را حفظ و ریاست کنیم. ما چه حرف داریم، فیضشان قبول! خدا بهشان توفیق بدهد. راستی راستی هم اگر این ها نباشند سنگ روی سنگ بند نمی گیرد، آدم، آدم را می خورد. تمدن و تربیت، بزرگی و کوچکی از میان می رود. البته وجود این ها کم یا زیاد برای ما لازم است. اما تا کِی؟ به گُمانِ من تا وقتی که این دو تا با هم نسازند که ما یکی را از میان بردارند.
من نمی گویم ملت ایران یک روز اول، ملتِ دنیا بود و امروز به واسطه ی خدمات همین رؤسا، ننگِ تمدن حاضر است. من نمی گویم که سر حدّ ایران یک وقتی از پشت دیوارِ چین تا ساحلِ رودِ دانوب مُمتد می شد و امروز به واسطه ی زحماتِ همین رؤسا اگر در تمام طول و عرضِ ایران دو تا موش دعوا کنند سرِ یکی به دیوار خواهد خورد. من نمی گویم که با این همه رئیس و بزرگتر که همه حافظ و نگاهبان ما هستند، پریروز هیجده شهرِ ما در قفقاز باجِ سبیلِ روس ها شد و پس فردا هم بقیّه مثلِ گوشتِ قربانی سه قسمت می شود. من نمی گویم که سال های سال است فرنگستان رنگِ وبا و طاعون ندیده و ما چرا هر یک سال در میان باید یک کرور از دست های کار کُن مملکت یعنی جوانمرد ها و جوانه زن های خودمان را به دست خودمان به گور کنیم. من نمی گویم درین چند قرن آخری هر دولتی برای خودش دست و پایی کرد، توسعه به خاکِ خودش داد، مستعمراتی ترتیب نمود و ما با این همه رئیس و بزرگتر و آقا به حفظِ مملکت خودمان هم موفق نشدیم. بله، این ها را نمی گویم برای این که می دانم برگشتِ همه ی این ها به قضا و قدر است، این ها همه سرنوشت ماها بوده است، این ها همه تقدیر ما ایرانی هاست.
اما ای انصاف دار ها، والله نزدیک است یخه ی خودم را پاره کنم. نزدیک است کفر بگویم و کافر بشوم، نزدیک است چشم هام را بگذارم روی هم، دهنم را باز کنم و بگویم اگر کارهای ما را باید همه اش را تقدیر درست کند، امورات ما را باید باطنِ شریعت اصلاح کند، اعمال ما را دستِ غیبی به نظام بیندازد، پس شما ملیون ها رئیس، آقا، بزرگتر از جانِ ما بیچاره ها چه می خواهید؟ پس شما کرور ها سردار و سپه سالار و خان چرا ما را دم کوره ی خورشید کباب می کنید؟ پس شما چرا مثلِ زالو به تنِ ما چسبیده و خونِ ما را به این سمجی می مکید؟
گیرم و سلّم شما پول ندارید سدّ اهواز را ببندید، شما قوّه ندارید قشون برای حفاظتِ سرحدّات بفرستید، شما نمی توانید راه در مملکت بکشید، اما والله بالله به سی جزو کلام الله شما آن قدر قدرت دارید شیخ محمود امام زاده جعفری را از ورامین به طهران بخواهید. شما آن قدر قوت دارید که صد نفر سرباز برای حفظ نظم یزد و خونخواهی قاتل سیّد رضای داروغه و پس گرفتن هفتصد تومان تاوانِ قمار اجزاء عدل الدوله از حجّت الاسلام و ملاذُ الانام میرزا رضای صدر العلمای یزدی، اطال الله ایام افاداته، به یزد بفرستید، شما می توانید که با پانصد نفر سوار میرهاشم را از سلطنتِ مملکت آذربایجان خلع کنید. حالا که نمی کنید من هم حق دارم بگویم شما دو دسته مثلِ عسل و خربزه با هم ساخته اید که ما ملت بیچاره را از میان بردارید. وزیر علوم هم ابداً نمی تواند به من اعتراضی بکند. من دویست و پنجاه حدیث در فضیلت خربزه و یکصد و چهل و نُه حدیثدر فضیلت عسل دارم. در هر وزارت خانه ای شاهد می گذرانم. می گویید نه، این گوی و این میدان، بگردید تا بگردیم!
منبع: کتاب چرند و پرند دهخدا به کوشش ولی الله دُرودیان صص 235-240
پ.ن1 : تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
پ.ن2 : دیشب وقتی داشتم این مطلب را می خوندم یک سری شباهت ها بین اون زمان و الان پیدا کردم گفتم شمام بخونید جالبه !
سلام
پس میشه کاری کرد..اگه بخوان..
پهباد شکار میکنیم.چند ماه بعد بهترشو میسازیم..
دانشمندان نخبه در سطح جهانی داریم..
منابع و نیروی انسانی متفکر و کاری داریم..
و……
ولی دلسوز کم داریم
پس نمیشه کاری کرد..چون نمیخوان……
بهونه هم ،مشکل از آبکی بودن هندوانست‘