این هَلوع است. هَلوع خیلی معرکه است. تمام ریزه کاری های خلقت در دست هلوع است و او با همه ی آن ها هم غذاست، کما این که غذای همه را خورد. غذای ماهی دریا و دیگری و دیگری. انسان همه جا دست دارد.
به نفس هایتان قدری نگاه کنید، قیمتی است. آن را دُرّ شکسته حساب نکن، حلبی حساب نکن، آن را خدا ساخته است .
ما خود هیچ نیستیم و هیچ هم نخواهیم شد! روی این کاملاً قلم بکش و خیالت از بابت آن راحت باشد. آن را درست نگاه کن، آن را صانعمان ساخته است. او را نگاه کن، با او نگاه کن با چشمِ او نگاه کن . اول یاد خدا کن، دوم نگاه کن. صاحبخانه را ببین بعد حیاط را تماشا کن . حیاط دلت و حیاط خانه ات را. اول صاحبخانه را ببین که شأنش پیشت باشد، آن گاه خانه اش را نگاه کن تا ببینی چقدر قشنگ است.
دو نفر در صحرا می رفتند یکی از آن ها گفت امسال گندم ها چقدر لاغر است. گفت برعکس، آیا چشم من با تو فرق دارد یا تو با من؟ در عمرم هیچ سالی چون امسال ندیدم که گندم به این درشتی و زیبایی باشد. آن گفن و این گفت تا بالاخره آن که گندم ها را خوب می دید، گفت چشمِ خودت را رها کن، بیا و از چشم من نگاه کن تا ببینی که این گندم چیست و چقدر تمیز و زیباست و هر دانه اش ده گندم است. آیا تو می گویی لاغر است؟
شما به یک شخصی در ذات خودتان قائلید و می دانید که هست. و إلّا بیهوده نیست که این طرف و آن طرف می کنی، چشمت را روی هر چیز می اندازی و می گویی این نه و آن آری، این آری را بگیر ، مال خدا را بگیر. یعنی خالقت را، آن کسی که تو را ساخته است _اصلاً خدا را هم نمی شناسیم_ آن کسی که این را ساخته است . شما وقتی فرش را نگاه می کنید خودِ آن فرشباف را نمی بینی ، امّا او را از فرش می بینی. می گویی که چه زیبا بافته است. می پرسی مال کجاست ؟ می گویند مال کرمان است. به به به ! بَه بَه را به که می گویی ؟ به یک تکه پنبه؟ یا به آن که کسی می گویید که آن را بافته است. شما هم که این را می بینید تا بخواهید بَه بَه بگویید به او می گویید . اول او را می بینید و بَه بَه می گویید .
پ.ن 1: کتاب طوبای محبت کتاب ارزشمندی است که در بر دارنده سخنرانی های مرحوم حاج اسماعیل دولابی رحمت الله علیه است. دوست خوبم صهبا جان جرقه ی خواندن این کتاب چند جلدی را در ذهنم بیدار کرد و من در تمام مدت خواندن این کتاب ها دعا گوی صهبا بودم .
پ.ن 2: پیشنهاد من به شما دوستان عزیز اینه که اگر جایی از متن را متوجه نشدید سعی کنید دوباره بخوانید ، حتماً متوجه می شوید . چون این نوشته ها بر اساس صوت استاد بوده که به حالت نوشتاری تبدیل شده و قطعاً برخی از مطالب کمی لطافت خود را از دست داده است.
صفحات: 1· 2