وقتی که چشم شهر به جمال تو روشن می شود
اندوه و غم و هر آن چه با اوست فراموش می شود
راستش چشمم که به جمالش روشن شد ، بی اختیار این شعر به ذهنم رسید .
مدت ها بود شهر ،این زیبایی را به خودش ندیده بود و از این صدای شر شری که نبض زندگی را به دست دارد بی نصیب بود …
صفحات: 1· 2