به درخت های اطراف که نگاه می کنی،به وضوح درک می کنی که تازه از خواب زمستانیشان بیدار شدند .
شاخه هایشان سرشار از خوشی، رقص کنان خود را به دست نسیم صبحگاهی سپردند .
گنجشک ها که پیداست از این اتفاق سرمست و شیدا شدند، به دنبال هم از این سوی رود به سمت دیگر می روند .
بعد از پل، پلکانی با سنگ های بزرگ درست کرده اند تا از اینجا رود با هیجان بیشتری پیش رود …
قطره ها را می بینی که یکی پس از دیگری با صدای جیغ و خنده های بلند به پایین می پرند و انگار با هم مسابقه گذاشتند.
پایین پله ها قطره هایی که اندکی قبل مسابقه شان تمام شده، شاهد هنرنمایی بقیه قطره ها هستند
و انگار یکی یکیشان را پس از مسابقه به آغوش می کشند .
و من در این میان سوار بر امواج آب ،خودم را به دستش سپردم تا ببینم این آبیِ گل آلودِ سرمستِ غرّان
به اصفهان ما هم می رسد ؟!!!
پ.ن: خیلی ذوق داشت دیدن زندگیِ دوباره زنده رود، امیدوارم خدا این خوشی ها رو از ما نگیره و آخر عاقبت هممون را ختم به خیر کنه …
صفحات: 1· 2