نگــــاه خـــــدا...

ورودخانه

مطالب پر بازدید

  • لب ما و قصه‌ی زلف تو، چه توهمی! چه حکایتی!
  • خدا با توست!
  • خدایا رحمتت دریای عام است...
  • پاییــــــــــــز آمـــــــــــد!
  • حکیم عمر خیام نیشابوری
  • یادت باشد...
  • شمعدانی ها دیگر عاشق نشدند !
  • سنگ نیم من!!!
  • دروس الاشیاء !
  • قلقلک خاطرات
عاشقانه برای تو ...
ارسال شده در 29 آبان 1398 توسط تســـنیم در احساسی, شعر

 

ناگهان عطر تو پیچید در آغوش اتاقم

با سرانگشت نسیم آمده بودی به سراغم

زیر و رو کرد مرا دست نسیمی که خبر داشت

من خاموش سراپا همه خاکستر داغم                                                              

بین آغوش تو بگذار بسوزم به جهنم-

که به آتش بکشد باغ مرا چشم و چراغم

بیت در بیت بیا پیرهنم باش از آن پس

آشنا می شود آغوش تو با سبک و سیاقم

حرف چشمان تو مانند غزل های ملمع *

واژه در واژه کشیده است از ایران به عراقم

 

 

شاعر:سید حمیدرضا برقعی

 

* شعری که در آن یک مصرع عربی و یک مصرع فارسی و یا یک بیت عربی

و یک بیت فارسی باشد (فرهنگ فارسی معین).

پ.ن: این روزهای شاد گوارای شما دوست عزیز و همه شیعیان … اما عشق است دیگر فراموش نمی شود!…

شعر برای امام حسین علیه السلام عشق امام حسین علیه السلام 2 نظر »
عاشقانه برای تو ...
ارسال شده در 29 آبان 1398 توسط تســـنیم در احساسی, شعر

این روزها دوباره زمزمه ام این شعر است…

 

 

میان این همه غوغا، میان صحن و سرایت

بگو که می رسد آیا صدای من به صدایت؟

منی که باز برآنم که دعبلانه برایت

غزل ترانه بخوانم در آرزوی عبایت

من و عبای شما؟ نه من از خودم گله دارم

من از خودم که شمایی چقدر فاصله دارم

هنوز شعر نگفته توقع صله دارم

منی که شعر نگفتم مگر به لطف دعایت

چقدر خوب شد آری، نگاهتان به من افتاد

همان دقیقه که چشمم درست کنج گوهرشاد

بدون وقفه به باران امان گریه نمی داد

هزار تکه شد این من به لطف آینه هایت

چنان که باید و شاید غزل غزل نشدم مست

که دست من به ضریحت در این سفر نرسیده است

من این نگاه عوامانه را نمی دهم از دست

اجازه هست بیفتم شبیه سایه به پایت؟

دوباره اشک خداحافظی رسیده به دامن

دوباره لحظهء تردید بین ماندن و رفتن

و باز مثل همیشه در آستانهء در من ـ

کبوترانه زمین گیر می شوم به هوایت

***                                 ***

سکوت کرده دوباره جهان برای من و تو

نبود و نیست صدایی به جز صدای من و تو

و می روم به امید دوباره های من و تو

میان این همه غوغا میان صحن و سرایت

شاعر : سید حمیدرضا برقعی

امام رضا (ع)، شعر 1 نظر »
یادم آمد شب بی چتر ...
ارسال شده در 29 آبان 1398 توسط تســـنیم در درد دل, احساسی

این متن را که نمی دونم بهش چی میگن (شاید بحر طویل) را آهنگین بخونید خیلی زیباست!

 

 


یادم آمد شب بی چتر و کلاهی که به بارانی مرطوب خیابان زدم آهسته وُ گفتم

چه هوایی است خدایی من و آغوشِ رهایی

سپس آن قدر دویدم طرف فاصله تا از نفس افتاد نگاهم

به نگاهی دلم آرام شد آن گونه که هر قطره باران غزلی بود نوازشگر احساس که 

می گفت فلانی! چه بخواهی چه نخواهی به سفر می روی امشب

چمدانت پر باران شده پیراهنی از ابر به تن کن و بیا!


پس سفر آغاز شد و نوبت پرواز شد و راه نفس باز شد و قافیه ها از قفس حنجره آزاد و رها

در منِ شاعر منِ بی تاب تر از مرغ مهاجر، به کجا می روم اقلیم به اقلیم،

خدا همسفرم بود و جهان زیر پرم بود سراسر که سرِ راه به ناگاه

مرا تیشه ی فرهاد صدا زد: نفسی صبر کن ای مرد مسافر قَسَمت می دهم ای دوست،

سلام من دلخسته ی مجنون شده را نیز به شیرینِ غزل های خداوند، به معشوق دو عالم برسان.


باز دلم شور زد آخر، به کجا می روی ای دل! که چنین مست و رها می روی ای دل!

مگر امشب به تماشای خدا می روی ای دل! نکند باز به آن وادی…

مشغول همین فکر و خیالات پر از لذت و پر جاذبه بودم

که مشام دل من پر شد از آن عطر غریبی که نوشتند کمی قبل اذانِ سحر جمعه،پراکنده در آن دشت خدایی ست.

چشم وا کردم و خود را وسط صحن و سرا، عرش خدا، کرب و بلا، مست و رها در دل آیینه جدا از غم دیرینه ولی

دست به سینه

یله دیدم. منِ سر تا به قدم ،محو حرم ،بال مَلَک ،دور و برم یک سره مبهوت به لاهوت رسیدم

چه بگویم که چه دیدم که دل از خویش بریدم، به خدا رفت قرارم، نه به توصیف چنین منظره ای واژه ندارم

سپس آهسته نشستم،

و نوشتم: فقط ای اشک امانم بده تا سجده ی شکری بگذارم،

که به ناگاه نسیم سحری از سر گلدسته ی باران و اذان آمد و یک گوشه از آن پرده ی در شور عراقی و حجازی به هم

آمیخته را پس زد

و چشم دلم افتاد به اعجاز خداوند به شش گوشه ی معشوق،

خدایا! تو بگو این منم آیا که سر پا شده ام محو تمنا و تماشا؟

فقط این را بنویسید: رسیده است لب تشنه به دریا

دلم آزاد شد از همهمه، دور از همه مدهوش، غم و غصه فراموش ،

در آغوشِ ضریح پسر فاطمه آرام سر انجام گرفتم.

شاعر:سید حمیدرضا برقعی

 

 

پ.ن:شنیدن این نوشته از زبان دخترم من را به روزهای قشنگی برد که آرزوی دیدن دوباره اش را دارم…

 

ضریح شش گوشه 7 نظر »
چه حوادثی در شب ولادت پیامبر صلی الله علیه و آله رخ داد؟
ارسال شده در 29 آبان 1398 توسط تســـنیم در مناسبت ها

 

در روایات ما آمده است که در شب ولادت آن حضرت حوادث مهم و اتفاقات زیادی در اطراف جهان بوقوع پیوست که پیش از آن سابقه نداشت و یا اتفاق نیفتاده بود که از جمله «ارهاصات» بوده بدانگونه که در داستان اصحاب فیل ذکر شد، و در قصیده معروف برده نیز آمده که چند بیت آن چنین است:

یوم تفرس منه الفرس انهم           قد انذروا بحلول البؤس و الفئم

و بات ایوان کسری و هو منصدع     کشمل اصحاب کسری غیر ملتئم

النار خامدة الانفاس من اسف        علیه و النهر ساهی العین من سدم

و ساء ساوه ان غاضت بحیرتها        و رد واردها بالغیظ حین ظم

کان بالنار ما بالماء من بلل              حزنا و بالماء ما بالنار من ضرم

و شاید جامع ترین حدیث در این باره حدیثی است که مرحوم صدوق «ره» در کتاب امالی بسند خود از امام صادق علیه السلام روایت کرده و ترجمه اش چنین است که آن حضرت فرمود:

ابلیس به آسمان ها بالا می رفت و چون حضرت عیسی «ع» بدنیا آمد از سه آسمان ممنوع شد و تا چهار آسمان بالا می رفت، و هنگامیکه رسول خدا «ص» بدنیا آمد از همه آسمانهای هفتگانه ممنوع شد، و شیاطین بوسیله پرتاب شدن ستارگان ممنوع گردیدند، و قریش که چنان دیدند گفتند:

قیامتی که اهل کتاب می گفتند بر پا شده!

عمرو بن امیه که از همه مردم آن زمان به علم کهانت وستاره شناسی داناتر بود بدان ها گفت: بنگرید اگر آن ستارگانی است که مردم بوسیله آنها راهنمائی می شوند و تابستان و زمستان از روی آن معلوم گردد پس بدانید که قیامت بر پا شده و مقدمه نابودی هر چیز است و اگر غیر از آن ها است امر تازه ای اتفاق افتاده.

و همه بتها در صبح آن شب به رو در افتاد و هیچ بتی درآن روز بر سر پا نبود، و ایوان کسری در آن شب شکست خورد وچهارده کنگره آن فرو ریخت. و دریاچه ساوه خشک شد. و وادی سماوه پر از آب شد.

آتشکده های فارس که هزار سال بود خاموش نشده بود در آن شب خاموش گردید.

و مؤبدان فارس در خواب دیدند شترانی سخت اسبان عربی را یدک می کشند و از دجله عبور کرده و در بلاد آن ها پراکنده شدند، و طاق کسری از وسط شکست خورد و رود دجله در آن وارد شد.

و در آن شب نوری از سمت حجاز بر آمد و همچنان به سمت مشرق رفت تا بدانجا رسید، فردای آن شب تخت هر پادشاهی سرنگون گردید و خود آنها گنگ گشتند که در آن روز سخن نمی گفتند.

دانش کاهنان ربوده شد و سحر جادوگران باطل گردید، وهر کاهنی که بود از تماس با همزاد شیطانی خود ممنوع گردید ومیان آنها جدائی افتاد.

ادامه »

آخرین پیغمبر حدیث امام صادق علیه السلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله مرحوم کلینی،اصول کافی کتاب امالی 2 نظر »
کلماتی که در حالت افسردگی رفع غم می کند!
ارسال شده در 29 آبان 1398 توسط تســـنیم در نکته های ناب

 

 

 

کلید «بیت المقدس» همیشه نزد حضرت سلیمان علیه السلام بود و به احدی غیر از خودش اعتماد نمی کرد .

شبی آن جناب ، کلید را برداشته خواست درب را باز کند ،از قضا باز نشد از طایفه جن و انس استمداد گرفت نتیجه ای نگرفت . بی اندازه غمگین و ناراحت شد و گمان کرد که خدا او را از بیت المقدس منع فرموده است.

در این بین پیرمردی که به عصای خود تکیه کرده و از رفقا و همنشینان حضرت داوود علیه السلام،

«پدر حضرت سلیمان»بود به حضور آن حضرت آمده و عرض کرد : چرا غمگین می باشی ؟

سلیمان نبی علیه السلام فرمود : باز کردن این خانه بر من و بر یاران من از جن و انس مشکل شده است ؟

پیرمرد گفت : آیا تعلیم ندهم به تو کلماتی را که پدرت در حال افسردگی می خواند و خدا رفع غم او می کرد ؟

سلیمان : بگو ای پیرمرد .

پیرمرد به حضرت سلیمان گفت بگو:

اللّهُمَّ بِنورِکَ اهتَدَیتَ وَ بِفَضلِکَ استَغنَیتَ وَ بِکَ أَصبَحتُ وَ أمسَیتُ ذُنوبِی بَینَ یَدَیکَ،أستَغفِرُکَ وَأتوبُ إلَیکَ یا حَنّانُ یا مَنّان.

یعنی

خداوندا ! به نور تو هدایت شدم و به فضل تو بی نیاز شدم و به یاری تو صبح و شام کردم ،گناهنم نزد تو است ، طلب آمرزش از درگاهت می کنم و به تو بازگشت می نمایم . ای خدای مهربام و منّت گذارنده .

حضرت سلیمان این کلمات را خواند ،ناگاه درب باز شد.

 

پندهای جاویدان ،محمدی اشتهاردی ،[صص169_168 ]

4 نظر »
  • 1
  • ...
  • 20
  • 21
  • 22
  • ...
  • 23
  • ...
  • 24
  • 25
  • 26
  • ...
  • 27
  • ...
  • 28
  • 29
  • 30
  • ...
  • 34

نگــــاه خـــــدا...

دوستان من

  • حریم دل
  • درخت سیب
  • یار مهربان
  • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند ز من
  • خط خطی های ذهن من
  • عصر غربت لاله ها
  • از نون تا قلم
  • صهباء
  • پاییز
  • قائم آل طاها
  • پشتیبانی کوثربلاگ
  • اخبار و اطلاع رسانی
  • شعر بلاگ
  • طلبه نوشت
  • خاطرات خاکی
  • محدثه بروجرد
  • جاذبه ی ضریح
  • نرجس خاتون(س)
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

دوستان حاضر

  • لبیک یا رسول الله
  • زفاک
  • نورفشان
  • rahyab moshaver
  • یا کاشف الکروب
  • غزال
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان