روزها از پی هم می گذرند و من همچنان در خیال خام خود منتظرم!
منتظر لحظه ای ناب !
لحظه ای برای اِنابه ، لحظه ای برای بازگشت…!
و همین که دلخوش می شوم به نگاهت ….
آه !!!
خدایا چه می شود مرا ؟!
راهی که روشن ، دری که باز و من که آماده پرواز !
و دوباره
.
.
.
بال پروازم می شِکَنَد !
معبودم !
منِ ضعیف تحمل این بال گشودن ها و شکستن های پی در پی را ندارد …
دستش بگیر که جز تو دستگیری ندارد !
كُلَّما قُلْتُ قَدْ صَلَُحَتْ سَريرَتي وَقَرُبَ مِنْ مَجالِسِ التَّوّابينَ مَجْلِسي عَرَضَتْ لي بَلِيةٌ اَزالَتْ قَدَمي
مرا چه شده است كه هرگاه با خود گفتم باطن و درونم نيكو شده و نزديك شده از مجالس توبهكنندگان مجلس من،
گرفتاري و پيش آمدي برايم رخ داده كه پايم لغزش پيدا كرده .
سلام
مطلب خوبی بود
به وبلاگ ما هم سر بزنین و ما را از نظرات سودمندتان بهره مند کنید
http://kosar-esfahan.kowsarblog.ir/