وقتی که چشم شهر به جمال تو روشن می شود اندوه و غم و هر آن چه با اوست فراموش می شود راستش چشمم که به جمالش روشن شد ، بی اختیار این شعر به ذهنم رسید . مدت ها بود شهر ،این زیبایی را به خودش ندیده بود و از این صدای شر شری که نبض زندگی را به دست دارد بی… بیشتر »
کلید واژه: "زندگی"
زندگی مانند یک پتوی کوتاه است؛
آن را بالا می کشید ، انگشت شستتان بیرون می زند،
آن را پایین می کشید شانه هایتان از سرما می لرزد
آدم های وسواسی؛
مدام در حال تست اندازه پتو هستند و زندگی را نمی فهمند !
ولی طلبه ها؛
زانو های خود را کمی خم می کنند و شب… بیشتر »