این خاطره مربوط به پارسال اوایل محرمه که من کربلا بودم.
ظهر بود و خیلی شلوغ . همه در تکاپوی پیدا کردن جایی برای نشستن . راستش زیاد امیدی به پیدا کردن جا نداشتم ؛ آخه همه باز نشسته بودند و وقتی ازشون می خواستم به من جا بدن می گفتند جا نیست برو ی جای دیگه… بیشتر »