نگــــاه خـــــدا...

ورودخانه

مطالب پر بازدید

  • لب ما و قصه‌ی زلف تو، چه توهمی! چه حکایتی!
  • خدا با توست!
  • خدایا رحمتت دریای عام است...
  • پاییــــــــــــز آمـــــــــــد!
  • حکیم عمر خیام نیشابوری
  • یادت باشد...
  • شمعدانی ها دیگر عاشق نشدند !
  • سنگ نیم من!!!
  • دروس الاشیاء !
  • قلقلک خاطرات
چل تیکه
ارسال شده در 29 آبان 1398 توسط تســـنیم در احساسی, خاطرات, دلنوشته هام

 

چل تیکه، وبلاگ نگاه خدا، من و مادربزرگ

 

گاهی دلتنگ که می شوم، نمی خواهم دلتنگی ام آرامش اطرافیانم را به هم بریزد؛ برای همین دلتنگی هایم را دانه دانه لا به لای تار و پود وجودم پنهان می کنم.

یکی از آن ها را گل سری می کنم و آن را لا به لای موهایم فرو می کنم؛ یکی شان را سنجاق سینه ای می کنم و آن را روی لباسم، جایی که به قلبم نزدیک باشد، می زنم؛ یادم هست با یکی دو تا از آن ها رومیزی کوچکی بافتم و روی میز گرد خاطراتم انداختم.

بعضی های دیگر را که نتوانم بیرون نگه دارم، گوشه دنج طاقچه دلم می گذارم.

گاهی دلتنگی هایم آن قدر زیاد می شوند که باید بنشینم و دانه دانه آن ها را تا کنم و لابلای هر کدامشان گوی بلورینی* بگذارم و آن ها را در نهانخانه قلبم روی هم بچینم …

به گمانم او هم دلتنگ می شد…. مادربزرگ را می گویم ؛ همان روزهای دوری که دانه دانه پارچه های خط دار و گل گلی و ساده ی ریز و درشت را به هم می دوخت؛ اصلاً برایش مهم نبود این تکه بزرگ گاهی وصله ناجوری** شود در میان تکه های دیگر. به گمانم مادربزرگ دلتنگی هایش را لابلای درزهای چل تیکه اش پنهان می کرد.

یادم هست من برای چل تیکه مادربزرگ قصه می بافتم و او برای قصه های من خنده می سرود. گاهی مادربزرگ را با همان پاهای همیشه دردناک و خسته و کمر خمیده اش به درون تکه ها می بردم؛ جایمان عوض می شد و مادربزرگ کودکی می شد و من مادر او … گاهی برایش باغبان می شدم و او را به باغ های سرسبز تکه ها می بردم ؛ برایش سیب می چیدم و با عشق تقدیمش می کردم. 

یادم هست یکی از تکه ها بوی آب و دریا می داد، آن روز من و مادربزرگ دو یار قدیمی شدیم و کنار آب دویدیم و دویدیم و از عشق گفتیم و خنده سرودیم .

مادربزرگ با قصه های من می خندید، اینقدر که جام بلورین چشم های قهوه ای اش از اشک لبریز می شد؛ برای همین است که می گویم مادربزرگ تمام دلتنگی اش را لابلای چل تیکه اش پنهان می کرد …

 

*: گوی بلورین: اشک

**: وصله ناجور کنایه از ناهماهنگی میان تکه هاست

پ.ن:1 این قصه واقعی است ؛ 

پ.ن2: دلتنگی همیشه هم بد نیست؛

دلتنگی طاقچه مادربزرگ چل تیکه 28 نظر »
تسلیم در برابر خدا
ارسال شده در 29 آبان 1398 توسط تســـنیم در نکته های ناب, احادیث, تسنیم نوشت

 

یکی از عواملی که حزن و اندوه را برطرف می کند، ایمان به قضا و قدر الهی است و اصل بندگی تسلیم بودن در مقابل خداست. یعنی به آنچه خدای متعال از خوب و بد ، تلخ وشیرین  در تقدیر ما قرار داده است رضایت کامل داشته باشیم. 

تقدیرات دو نوع هستند : یکی تقدیراتی است که به حسن تدبیر یا سوء تدبیر ما وابسته است . یعنی ما گناه می کنیم خدای نکرده ظلم می کنیم و این باعث می شود که تقدیر ما تغییر کند . مثلاً من بد رانندگی می کنم ، سبقت نابجا می گیرم و سرعت غیرمجاز می رانم . این عمل من باعث تصادفی ناگوار می شود . اینگونه پیشامدها را نمی توان به خدا نسبت داد چرا که سوء تدبیر ما باعث این حادثه شده است. یا این که ما کار نیکی انجام می دهیم ، انفاق و بخشش داریم که خدا عمر ما را زیاد می کند و به آن خیر و برکت می دهد (حسن تدبیر ما) این صحبت مصداق آیه 30 سوره شوری است :

وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَيْديکُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ کَثيرٍ

هر مصیبتی به شما رسد بخاطر اعمالی است که انجام داده اید ، و بسیاری را نیز عفو می کند!

 نوع دیگر تقدیرات آن است که هیچ ربطی به اعمال ما ندارد و خدا از ازل برای ما در لوح محفوظ نوشته است . مثل کودکی که هنوز تکلیف نشده و معنایی از خیر و شر در وجودش شکل نگرفته، با این حال به جسمش آسیبی وارد می شود؛ یا امامان معصوم و پیامبران که بیشترین ظلم و بلا را متحمل می شدند . اینگونه تقدیرات هیچ ربطی به اعمال انسان ندارد .

مثلاً یک فرد را خدا خواسته که مرد باشد یا زن؛ بلند باشد یا کوتاه؛ سفید باشد یا سیاه؛ در تمام عمرش ثواب کند یا گناه، بالاخره یک روزی باید بمیرد؛ نژادش چه باشد و در چه کشور و مملکتی به دنیا بیاید؛ بچه  دار شود یا نه… اینها همه به اختیار خدا بوده و انسان هیچ دخالت و اختیاری در پدید آوردن آن ها ندارد. حتی بسیاری از تقدیرات که قابل تغییر نیست؛ مثل بسیاری از معلولیت هایی که برخی افراد به آن دچار می شوند؛ برخی بیماری های لاعلاج یا صعب العلاجی که به آن گرفتار می شوند، ربطی به اعمال انسان ندارد.

خدای متعال در آیه 22 حدید می فرماید: 

مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا ۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ

هیچ مصیبتی در زمین و در نفستان به شما نمی رسد، مگر آنکه قبل از اینکه آن را حتمی و عملی کنیم، در کتابی نوشته شده بود و این امر برخدا آسان است 

تفسیر آیه (المیزان) : (مصیبت )یعنی هر واقعه و حادثه ای که به انسان برسد، اما اغلب در حوادث بد بکار می رود و مراد از مصیبتی که در زمین و از ناحیه خود بشر به او می رسد، قحطی و آفات میوه ها و زلزله های ویرانگر و سیل و… است و مراد از مصیبتی که به جان انسان می رسد، بیماری ، جراحت ، شکستن استخوان ، مرگ و… است ، و(برء)یعنی خلقت از عدم ، ومراد از (کتاب ) لوحی است که درآن همه آنچه بوده ، هست و تا قیامت خواهد بود نوشته شده .به هر جهت آیه شریفه در مقام آنست که بفرماید: هر حادثه ای که به انسان می رسد قبل از آنکه حتمی و محقق شود، در کتابی مقدر و نوشته شده و این تقدیر حوادث قبل از وقوع آن ، برای خدای متعال صعوبتی ندارد و بر او آسان است .

دیگر این که انسان عزیزی از دست می دهد و داغ او را می بیند یا خود انسان می میرد و دیگری داغش را می بیند ، این ها قابل تغییر نیست . نمی شود انسان داغ نبیند یا داغش را نبینند .مقدراتی است که در اختیار انسان نیست . انسان برای چیزی که بدست می آورد نباید خوشحالی کند که روزی آن را از دست خواهد داد و برای آن غصه می خورد پس چون دخالتی در به دست آوردن و از دست دادنش ندارد نباید شادمانی یا ناراحتی کند .

در این رابطه خدای متعال در ادامه سوره حدید (آیه 23) می فرماید:

لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ ۗ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ

این بخاطر آن است که برای آنچه از دست داده‌اید تأسف نخورید، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید؛ و خداوند هیچ متکبّر فخرفروشی را دوست ندارد!

پس نتیجه اینکه انسان همیشه به تقیر خویش راضی باشد و تسلیم خدای متعال باشد؛ همانگونه که امام رضا علیه السلام فرمودند: «رَأسُ طاعَةِ اللهِ الرِّضا بما صَنَعَ اللهُ فیما أحَبَّ العَبدُ و فیما کَرِهَ» یعنی سرآمد و سرچشمه کل طاعت خدا، این است که انسان به آنچه خدا برایش از آنچه دوست دارد یا اکراه دارد، ساخته است، رضایت داشته باشد.

در تقدیرات و حوادثی که دست ما نیست، راضی شویم. رضایتمندی از خدا و تسلیم خدا شدن، سرچشمه‌ی همه طاعت‌هاست. کسی به اینجا برسد حقیقت بندگی را کسب کرده است.

در آخر شما بازدید کننده ی عزیز را به یادآوری این روایت دعوت می کنم و التماس تفکر دارم هم برای خودم هم برای شما :

امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند:

خدا به حضرت داوود می فرماید: من یک خواسته و شما هم یک خواسته ای دارید؛ خواسته ی من انجام می پذیرد ولی خواسته ی شما ممکن است به انجام برسد یا نرسد. اگر شما حقیقتاً تسلیم خدا بشوید، خواسته ی شما را خواهم داد. اما اگر تسلیم خواسته ی من نشوید، شما را گرفتار می کنم و خواسته ی خودم را به اجابت می رسانم .

 

 

پ.ن: ترجمه روایت تحت الفظی است .

امام رضا علیه السلام تسلیم خدا بودن تقدیر الهی حضرت داوود حضرت علی علیه السلام خواسته ی خدا خواسته ی ما رضایت حق 21 نظر »
مواظب باش غبغب ات پاره نشود !
ارسال شده در 29 آبان 1398 توسط تســـنیم در درد دل, تسنیم نوشت

 

چنان با اعتماد به نفس می گوید : همین که من می گویم ، تو به حرف من عمل کن و نتیجه اش را ببین .

خطابش با زهرا خانم عروس صدیقه خانم بود. چند وقتی است که با همسرش مشکل پیدا کرده و می خواهد با دو تا بچه قد و نیم قد از او جدا شود.

بنده خدا زهرا خانم، زن خانه دار و تر و تمیز و کدبانویی ست. این که می گویند طرف از هر انگشتش صد تا هنر می باره را به عینه در او دیده ام . اما نمی دانم چرا با همسرش نمی سازد یا شاید همسرش با او نمی سازد … الله اعلم .

صغری خانم می گفت : سفت و سخت پیگیر طلاق باش؛ این مرد برای تو مرد نمی شود و شلوارش دوتا شده . تا تنور دعوا داغ است نانت را بچسبان و مهریه ات را تمام و کمال هم بگیر … تازه می گفت بچه می خواهی چکار ؟!!! بچه ها را هم بده و جانت را خلاص کن… ی مورد مثل مورد شما دیدم ، همین کارو کرد نتیجه دید واسه همین میگماااا !

این از این …

بنده خدا چند وقت بود که حسابی سرما خورده بود و سرفه های وحشتناکش گوش خانواده اش را به یغما برده بود. برایش با همان اعتماد به نفسی که قبل تر گفتم، تجویز کرده بود که فلان چیز را بجوشان و نوش جان کن حتماً حتماً نافع است! عروس شمسی خانم هم مثل شما بود ، جوشاند و خورد نتیجه دید ، برای همین میگمااااا !

آخ آخ آخر آن چیز که خوردنی نیست جاناااا !!!

این هم از این…

مریم خانم تازه عروسِ دانشجو با خانواده همسرش مشکل پیدا کرده بود و از قضا به تور صغری خانم قصه ما افتاده بود …

با همان اعتماد به نفس مذکور ؛ … نه مریم جون یکی شنیدی ده تا پس بده !!! نذاری ی وقتی رو گردنت سوار بشن! رو بهشون ندیااااااا ! از همین الان گربه رو دم حجله سربه نیست کن ! نتیجه دیدم که می گماااااا !!!

 

میگم که خسته نشدی از این همه اعتماد به نفس ؟!!!! خسته نشدی از این همه به هم ریختن زندگی مردم ! وقتی باد به غبغبت می اندازی و می گویی نتیجه دیدم که میگم ، ی وقت غبغبت پاره نشود !

پ.ن: شرح حالی از یک پزشک و روانشناسِ!!!! همه چیز دان !

زندگی به هم ریز فضول فامیل مغرور همه چیز دان 16 نظر »
حسّ قدیمی ی دلنوشته!
ارسال شده در 29 آبان 1398 توسط تســـنیم در درد دل, احساسی, دلنوشته هام, تسنیم نوشت, سکوت

 

شاید نیازی به نوشتنش نباشد اما … 

می شود گفت قریب به هشتاد درصد بازدید از وبلاگم به یک مطلبی ختم می شود که برای من خاطره ای بس دردناک به همراه دارد … نمی دانم حسی را که وقت نوشتنش داشتم به مخاطبم منتثل می شود که هنوز دوست دارد چند بار و چند بار بخواند؟!

یا این که …

بگذریم ؛ برخی نوشته ها عجیب موقع نوشتن ذهن آدم را درگیر می کنند و برخی بعد از نوشته شدن !

 

پ.ن: خرده نگیرید؛ دیوانه نشدم ، فقط هنوز حس نوشتنش در من زنده است … :((((

درگیر گذشته دلنوشته خاطره انگیز ذهن درگیر 9 نظر »
نسیم باد نوروزی
ارسال شده در 29 آبان 1398 توسط تســـنیم در مناسبت ها, شعر, دعا

 

هفت سین نوروزی- وبلاگ نگاه خدا- سال 1398 مبارک

 

ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
چو گل گر خرده‌ای داری خدا را صرف عشرت کن
که قارون را غلط‌ها داد سودای زراندوزی
ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل است
که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی
چو امکان خلود ای دل در این فیروزه ایوان نیست
مجال عیش فرصت دان به فیروزی و بهروزی
طریق کام بخشی چیست ترک کام خود کردن
کلاه سروری آن است کز این ترک بردوزی
سخن در پرده می‌گویم چو گل از غنچه بیرون آی
که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی
ندانم نوحه قمری به طرف جویباران چیست
مگر او نیز همچون من غمی دارد شبانروزی
می‌ای دارم چو جان صافی و صوفی می‌کند عیبش
خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی
جدا شد یار شیرینت کنون تنها نشین ای شمع
که حکم آسمان این است اگر سازی و گر سوزی
به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم
بیا ساقی که جاهل را هنیتر می‌رسد روزی
می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش
که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزی
نه حافظ می‌کند تنها دعای خواجه تورانشاه
ز مدح آصفی خواهد جهان، عیدی و نوروزی
جنابش پارسایان راست محراب دل و دیده
جبینش صبح خیزان راست روز فتح و فیروزی

 

پ.ن1: سال نوی علویتون مبارک (کمی با تأخیر، ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است! )

پ.ن2: الهی که سال خوبی را شروع کرده باشید و امیدوارم سال ظهور آقا صاحب الزمان باشه إن شاء الله.

سال نو مبارک علوی غزل حافظ نوروز یا مقلب القلوب و الابصار 4 نظر »
  • 1
  • 2
  • 3
  • ...
  • 4
  • ...
  • 5
  • 6
  • 7
  • ...
  • 8
  • ...
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 34

نگــــاه خـــــدا...

دوستان من

  • حریم دل
  • درخت سیب
  • یار مهربان
  • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند ز من
  • خط خطی های ذهن من
  • عصر غربت لاله ها
  • از نون تا قلم
  • صهباء
  • پاییز
  • قائم آل طاها
  • پشتیبانی کوثربلاگ
  • اخبار و اطلاع رسانی
  • شعر بلاگ
  • طلبه نوشت
  • خاطرات خاکی
  • محدثه بروجرد
  • جاذبه ی ضریح
  • نرجس خاتون(س)
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

دوستان حاضر

  • زفاک
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان