چنان با اعتماد به نفس می گوید : همین که من می گویم ، تو به حرف من عمل کن و نتیجه اش را ببین .
خطابش با زهرا خانم عروس صدیقه خانم بود. چند وقتی است که با همسرش مشکل پیدا کرده و می خواهد با دو تا بچه قد و نیم قد از او جدا شود.
بنده خدا زهرا خانم، زن خانه دار و تر و تمیز و کدبانویی ست. این که می گویند طرف از هر انگشتش صد تا هنر می باره را به عینه در او دیده ام . اما نمی دانم چرا با همسرش نمی سازد یا شاید همسرش با او نمی سازد … الله اعلم .
صغری خانم می گفت : سفت و سخت پیگیر طلاق باش؛ این مرد برای تو مرد نمی شود و شلوارش دوتا شده . تا تنور دعوا داغ است نانت را بچسبان و مهریه ات را تمام و کمال هم بگیر … تازه می گفت بچه می خواهی چکار ؟!!! بچه ها را هم بده و جانت را خلاص کن… ی مورد مثل مورد شما دیدم ، همین کارو کرد نتیجه دید واسه همین میگماااا !
این از این …
بنده خدا چند وقت بود که حسابی سرما خورده بود و سرفه های وحشتناکش گوش خانواده اش را به یغما برده بود. برایش با همان اعتماد به نفسی که قبل تر گفتم، تجویز کرده بود که فلان چیز را بجوشان و نوش جان کن حتماً حتماً نافع است! عروس شمسی خانم هم مثل شما بود ، جوشاند و خورد نتیجه دید ، برای همین میگمااااا !
آخ آخ آخر آن چیز که خوردنی نیست جاناااا !!!
این هم از این…
مریم خانم تازه عروسِ دانشجو با خانواده همسرش مشکل پیدا کرده بود و از قضا به تور صغری خانم قصه ما افتاده بود …
با همان اعتماد به نفس مذکور ؛ … نه مریم جون یکی شنیدی ده تا پس بده !!! نذاری ی وقتی رو گردنت سوار بشن! رو بهشون ندیااااااا ! از همین الان گربه رو دم حجله سربه نیست کن ! نتیجه دیدم که می گماااااا !!!
میگم که خسته نشدی از این همه اعتماد به نفس ؟!!!! خسته نشدی از این همه به هم ریختن زندگی مردم ! وقتی باد به غبغبت می اندازی و می گویی نتیجه دیدم که میگم ، ی وقت غبغبت پاره نشود !
پ.ن: شرح حالی از یک پزشک و روانشناسِ!!!! همه چیز دان !