- خوبه خیلی خوبه …
پشت سر هم سؤالاتی را ازم پرسید و من جواب دادم . ساکت شد و بعد از چند ثانیه تند تند چیزهایی را برای دستیارش تکرار کرد تا تایپ کنه و با اشاره گفت که بلند شم !!!
+ بچه سالمه ؟
- بله گلم خیالت راحت !
+ می تونم بپرسم چی هست ؟
پرسید چی داری ؟ گفتم ی دختر ! گفت مبارک باشه اینم دختره !
بی راه نیست که بگم مُردم ! انبوه حرف ها و سرزنش هایی را که مجبور بودم از اطرافیانم بشنوم از ذهنم گذشت . طول کشید تا بیرون رفتم . همسرم نگران استقبالم اومد ، با دیدنش اشکام سرازیر شد. بیصدا به راه افتادم . با نگرانی پرسید بچه سالمه ؟ با اشاره سر بهش فهموندم که خوبه …مسیر اتاق تا بیرون مطب را مثل ی آدم خسته ی درمانده طی کردم . انگار ی وزنه خیلی سنگین حمل می کردم … آروم پرسید جواد یا ؟ گریه ام بیشتر شد و گفتم اینم دختره !!! با خوشحالی گفت واسه این داری گریه می کنی ؟ گفتم آره … حسابی ناراحت شد و گفت داری ناشکری می کنی ! خدا راشکر کن ، قدمش به روی چشم .
از آدمی که تا اون روز همش با آقا جوادش بیرون می رفت و براش خرید می کرد و انواع و اقسام کارها را واسش برنامه ریزی می کرد ی همچین رفتاری بعید بود … اعتراف می کنم از خودم خجالت کشیدم و با حالت التماس گونه و نگران پرسیدم : یعنی تو ناراحت نشدی که بچه ، پسر نیست ؟ با خوشحالی گفت : نه خیلی هم خوب ، خدا من و تو رو خیلی دوست داشته که دو تا دختر خوب بهمون داده و ما باید سجده شکر بجا بیاریم …
سوار ماشین که شدم ، اسمش را صدا زدم و بهش گفتم ،دخترکم به جمع ما خوش اومدی … از این به بعد زندگیمون به یُمن قدم هات شیرین تر میشه ( و الحمدلله شد ).
از اون روز تا الان حرف ها و کنایه های زیادی که در قالب دلسوزی بودند ، شنیدم اما وقتی که این روز را بخاطر میارم از خوشحالی در پوست خود نمی گنجم و احساس خوشی دارم و همیشه خدا را بخاطر این نعمتش شکر می کنم .
پ.ن 1: دختر نازنیم ! این خاطره را به رشته تحریر در آوردم تا یادم بماند تو برای من هدیه ای از بهشتی !
روزت مبارک دخترم !
پ.ن2: ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها و روز دختر را به همه شما تبریک عرض می کنم .
صفحات: 1· 2