هو المحبوب
اینجا که منم تا جایی که تویی شاید فرسنگ ها راه باشد ، به زعم خودم … راه کوتاه می شود وقتی که خودت با ندایی مرا به خود می خوانی …
گاهی یادم می رود این تویی که همیشه مرا می خوانی و گرنه دقیقه ها و ساعت های بی شماری بود که در قعر زمان دفن شده بودم.
این که هر بار با تلنگری به یادم می آوری که کجای این سرابم تو را سپاس می گویم. خدای من در این وانفسای روزگار مرا تنها مگذار…
پ.ن۱: حُبُّ الدُّنيا يُفسِدُ العَقلَ وَ يُصِمُّ القَلبَ عَن سَماعِ الحِكمَةِ وَ يوجِبُ اَليمَ العِقابِ
دل بستگى به دنيا، عقل را فاسد مى كند، قلب را از شنيدن حكمت ناتوان مى سازد و باعث عذاب دردناك مى شود.
پ.ن۲: گاه و بیگاه که دلم سربه هوا می شود، این تویی که دلم را رو به راه می کنی… رحمت و رحمانیت تو را امید دارم و گرنه از من که کاری بر نمی آید .