سلام و عرض ادب خدمت دوستان و بازدید کنندگان محترم
به نظر این حقیر آیات هفتادو نه و هشتاد سوره توبه شاید از ترسناک ترین آیات قرآن باشد . بیایید با تأمل در این آیات جزء اینگونه افراد نباشیم …
و این است آیات:
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
الذين يلمزون المطوعين من المؤمنين فى الصدقت و الذين لا يجدون الا جهدهم فيسخرون منهم سخر الله منهم و لهم عذاب اليم (79) استغفر لهم او لا تستغفر لهم ان تستغفر لهم سبعين مرة فلن يغفر الله لهم ذلك بانهم كفروا بالله و رسوله و الله لا يهدى القوم الفسقين (80)(سوره توبه)
كسانى كه به مؤمنان راغب به خير كه بيش از استطاعت خويش نمى يابند، در كار صدقه دادن عيب مى گيرند و تمسخرشان مى كنند خدا تمسخرشان را تلافى مى كند و ايشان را است عذابى دردناك (79)
براى ايشان آمرزش بخواهى و يا نخواهى (برابر است )، خداوند هرگز ايشان را نخواهد آمرزيد هر چند هفتاد بار برايشان آمرزش بخواهى، و اين بدان جهت است كه ايشان به خدا و رسولش كفر ورزيدند و خداوند مردم فاسق و عصيانگر را هدايت نمى كند (80).
الذين يلمزون المطوعين من المؤمنين فى الصدقات و الذين لا يجدون الا جهدهم…
كلمه (تطوع ) به معناى انجام عملى است كه نفس آدمى از آن كراهت نداشته باشد و آن را دشوار نداند و داوطلبانه انجامش دهد، و به همين جهت بيشتر در مستحبات استعمال مى شود؛ چون در واجبات يك نوع تحميلى است بر نفس و آدمى دل خود را وادار مى كند كه راضى به ترك آن نشود.
و اينكه داوطلبان از مؤمنين در دادن صدقه را در مقابل كسانى قرار داده كه بيش از توانائى خود صدقه نمى دهند، خود قرينه است بر اينكه منظور از داوطلبان در صدقه كسانى است كه چون ثروتمند و مالدارند صدقه مى دهند، و خلاصه بخاطر تمكنشان بطوع و رغبت و بطيب خاطر خود مى پردازند، بدون اينكه احساس كمترين ناراحتى بكنند، بخلاف دسته دوم كه نمى دهند مگر بقدر طاقتشان، و يا ناراحتند از اينكه چرا همينقدر مى توانند بدهند و بيشتر از آن نمى توانند.
آنگونه كه مفسرين گفته اند جمله (الذين يلمزون…) يا كلامى است مستاءنف و تازه، و يا وصفى است براى آنهائى كه جمله (و منهم من عاهد الله…)، يادشان كرده.
و معناى آن اين است : كسانى كه بدگوئى ميكنند از مؤمنين ثروتمندى كه داوطلبانه و بطيب خاطر صدقه مى دهند، و هم از فقرائى كه مالى نزد خود نمى يابند براى صدقه مگر آن مقدارى را كه مايه ناراحتيشان است، و خلاصه بدگوئى مى كنند زكات دهندگان را، هم توانگرانشان را و هم تهى دستانشان را، هم بى نيازان را و هم نيازمندان را، و مسخره مى كنند همه را، خداوند ايشان را مسخره كرده، و براى ايشان عذابى دردناك است. اين جمله كوتاه هم جواب استهزاء ايشان است، و هم تهديد به عذابى شديد.
استغفر لهم او لا تستغفر لهم ان تستغفر لهم سبعين مرة فلن يغفر الله لهم
ترديد بين امر و نهى، كنايه از اين است كه چه بكنى و چه نكنى يكسان است، و خلاصه استغفار كردنت براى آنان كارى است لغو و بى فايده، همچنانكه نظير آن در آيه (انفقوا طوعا او كرها لن يتقبل منكم ) گذشت.
پس معناى آن اين است : اين منافقين به مغفرت خدا نائل نخواهند شد و طلب و عدم طلب مغفرت براى آنان يكسان است، چون طلب مغفرت كردن براى آنان كمترين فائده و اثرى ندارد.
جمله (ان تستغفر لهم سبعين مرة فلن يغفر الله لهم ) تاكيد جمله قبلى است و مى رساند كه از طبيعت مغفرت چيزى به ايشان نمى رسد، چه اينكه تو درباره آنها طلب مغفرت كنى و چه نكنى، چه يكبار و چه چند بار، چه زياد و چه كم.
پس، آوردن كلمه (هفتاد بار) خصوصيتى ندارد بلكه فقط مى خواهد كثرت را برساند - نه اينكه از يك تا هفتاد بى فائده است ولى از هفتاد به بالا اثر دارد - و لذا بدنبال آن، علت مطلب را بيان كرده و فرموده : (براى اينكه ايشان به خدا و رسولش كافر شدند) يعنى مانع از شمول مغفرت، كفر ايشان است به خدا و رسول، و اين مانع با بود و نبود استغفار و يا كم و زيادى آن برطرف نمى شود، چون بود و نبود آن و كم و زيادش كفر ايشان را از بين نمى برد.
از همينجا معلوم ميشود كه جمله (و الله لا يهدى القوم الفاسقين ) متمم تعليل قبلى است، و سياق آن، سياق استدلال قياسى، و تقدير آن چنين است : آنها به خدا و رسولش كفر ورزيدند، پس آنها فاسقند و از زى عبوديت خدا بيرونند و خدا مردم فاسق را هدايت نمى كند، و ليكن مغفرت هدايت است به سوى سعادت قرب و بهشت برين، پس به همين دليل مغفرت شامل ايشان نمى گردد.
و استعمال كلمه (هفتاد) در رسانيدن صرف كثرت بدون خصوصيت، مانند استعمال صد و هزار در اين معنا در لغت بسيار شايع است.
رواياتى در مورد آمرزيده نشدن منافقين درذيل آيه : (استغفرلهم اولا تستغفرلهم…) و بررسى آنها
و در الدر المنثور است كه ابن جرير و ابن ابى حاتم از عروه نقل كرده اند كه گفت : عبد الله بن ابى به همفكران خود چنين گفت : اگر شماها به محمد كمك مالى نرسانيد از دورش پراكنده مى شوند. و نيز او گفته بود: (لنخرجن الاعز منها الاذل ) و خداى تعالى در بارهاش چنين نازل كرد: (استغفر لهم او لا تستغفر لهم ان تستغفر لهم سبعين مرة فلن يغفر الله لهم ) و رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمود: من بيش از هفتاد بار استغفار مى كنم شايد خدا از جرمشان در گذرد. ليكن خداى تعالى اين آيه را فرستاد: (سواء عليهم استغفرت لهم او لم تستغفر لهم لن يغفر الله لهم ).
و در همان كتاب است كه ابن ابى شيبه، ابن جرير و ابن منذر از مجاهد نقل كرده اند كه گفت : وقتى آيه (ان تستغفر لهم سبعين مرة فلن يغفر الله لهم ) نازل شد، رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمود: (من بيش از هفتاد بار استغفار) مى كنم پس آيه (لن يغفر الله لهم ) در سوره منافقين نازل گرديد.
و نيز در همان كتاب آمده كه ابن جرير از ابن عباس روايت كرده كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) بعد از اينكه اين آيه نازل شد فرمود: من چنين مى فهمم گويا در امر منافقين اختيارى دارم، به خدا قسم بيشتر از هفتاد بار براى آنان استغفار مى كنم باشد كه خدا ايشان را بيامرزد، ليكن خداى تعالى از شدت غضبش بر منافقين، آيه فرستاد كه : (چه براى ايشان استغفار كنى و چه استغفار نكنى هرگز خدا ايشان را نمى آمرزد؛ زيرا خدا مردم فاسق را هدايت نمى كند).
مؤلف: هيچ ترديدى نيست در اينكه اين آيات در اواخر زندگى رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) نازل شده، و بطور قطع همه آيات مكى و بيشتر آيات و سوره هاى مدنى، قبل از اين آيات نازل شده. و اين مطلب براى هر كس در قرآن دقتى كند از واضحات است كه از نظر قرآن هيچ اميدى به نجات كفار و منافقين بدتر از كفار نيست، مگر آنكه قبل از مرگ از كفر و نفاق خود توبه كنند. و آيات بسيارى هم مكى و هم مدنى تصريح قطعى به اين مطلب نموده اند، آن وقت چطور ممكن است رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) تا آن روز اين معنا را از قرآن نفهميده باشد و چگونه ممكن است از وعده حتمى عذاب كه خدا به كفار و منافقين مى دهد اطمينان پيدا نكند و به احتمال اينكه شايد عدد هفتاد دخالتى داشته باشد حاضر شود بيش از هفتاد بار استغفار كند؟! و يا چطور مى شود رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) متوجه نباشد به اينكه ترديد در آيه صرفا براى افاده لغويت است، نه براى خصوصيتى كه ممكن است در عدد هفتاد باشد تا ايشان به طمع اينكه شايد هفتاد به بالا آن خصوصيت را نداشته باشد بفرمايد: من بيشتر استغفار ميكنم شايد مستجاب شود؟!
علاوه، مگر آيه سوره منافقين كه نازل شد و ديگر اميد رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) قطع گرديد چه بيان و چه كلمه اضافه اى داشت كه آيه مورد بحث نداشت كه آن آيه آنجناب را ماءيوس نكرد و اين آيه با آن بيان زائدش مايوسش نمود؟ و حال آنكه بيان هر دو، يكى است و خدا در هر دو نفى ابدى مغفرت را چنين تعليل كرد كه (چون ايشان فاسقند، و خداوند قوم فاسق را هدايت نمى كند).
پس خلاصه كلام اينكه، اينگونه روايات و اشباه و نظائر آنها از جعلياتى است كه بايد آنها را به ديوار كوبيد.
برای درک بهتر و بیشتر مطالب رجوع شود به تفسیر المیزان .
منبع : تفسیر المیزان.
عالی بود
موفق باشید
¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥
سلام ممنون.
سپاسگزارم از حضور سبز شما.