با حرف هایش همیشه طرف مقابلش را می رنجانَد. انگار آفریده شده تا با زبانش به همه نیش بزند. گاهی فکر می کنم کار و زندگی ندارد و دنبال دردسر است. بارها دلم می خواست موقع کنایه زدن هایش دستم را بگذارم جلوی دهانش و … . نه شوخی کردم اینقدر ها هم خشن نیستم. فقط میخواهم با شهامت بگویم بنده خدا سرت به کار خودت باشد همین !!!
باذوق و شوق فراوانی گفت: مادرم دانشگاه قبول شده! با کج و معوج کردن دهانش پرسید : دانشگاه؟؟؟ دانشگاهِ چی؟
+ : فلان دانشگاه .
- : حالا بالا غیرتاً عمل کنیااااااا!
والا منم نه بالا گذاشتم نه پایین ، گفتم ببخشید چی را عمل کنم دماغم را :)))) بنده خدا زبانش را گذاشت ته خلقش و یک سرپوش گذاشت رویش و تا انتهای جلسه دیگر کسی سخنی از وی نشنید .