تقریباً ده روز بود که مهمون خونه ما شده بود . تو این ده روز من هر روزم را با اون سر می کردم ، باهاش حرف می زدم و ترگل ورگلش می کردم و خلاصه ی جورایی واسم عزیز بود . اون شب دو تا خانواده مهمون ما بودند که ی جورایی هم دوست بودن هم فامیل . شب ،بعد از… بیشتر »