هو القادر انگار قراره از پل صراط رد بشم، چنان هول برم داشته که پشت رول تو خیابون هیچکس و هیچی را نمی بینم. به این فکر می کنم که سؤالات در مورد چی هست و قراره چی بشه. دروغ نگم با کمک خدا رسیدم به کوچه دانشگاه ، از سراشیبی ابتدای کوچه که پایین رفتم… بیشتر »