اون روز از همیشه نگران تر بودم . ی حس عجیبی همراه با تلاشهای هر روزش همراه شده بود. نمی دونستم چی باید بهش بگم و چجوری باهاش روبرو بشم …آخه من هر روز باهاش حرف می زدم و باهاش زندگی می کردم . واقعاً نمی دونستم اون چه فکری در مورد من داره و یا حتی ،… بیشتر »