نگــــاه خـــــدا...

ورودخانه

مطالب پر بازدید

  • لب ما و قصه‌ی زلف تو، چه توهمی! چه حکایتی!
  • خدا با توست!
  • خدایا رحمتت دریای عام است...
  • پاییــــــــــــز آمـــــــــــد!
  • حس تنهایی...
  • حکیم عمر خیام نیشابوری
  • یادت باشد...
  • شمعدانی ها دیگر عاشق نشدند !
  • سنگ نیم من!!!
  • دروس الاشیاء !
حال من...
ارسال شده در 29 آبان 1398 توسط تســـنیم در درد دل

 

 

 

1 نظر »
نوکر ارباب حسین علیه السلام
ارسال شده در 29 آبان 1398 توسط تســـنیم در درد دل, مناسبت ها

 

نظر دهید »
عید غدیر
ارسال شده در 29 آبان 1398 توسط تســـنیم در مناسبت ها

 

1 نظر »
بوی محرم
ارسال شده در 29 آبان 1398 توسط تســـنیم در درد دل, مناسبت ها

 

ب.ن:پارسال ی همچین روزهایی واسه رفتن زیارت آقام امام حسین علیه السلام آماده میشدم…دوم محرم …کربلا

یاحسین…یا حسین …یاحسین…

نظر دهید »
روز مباهله
ارسال شده در 29 آبان 1398 توسط تســـنیم در مناسبت ها

 

مباهله: تقاضای لعن الهی از سوی دو نفر یا دو دسته برای طرف مقابل خویش که هر یک خود را بر حق می‌دانند.

 

این واژه در تاریخ اسلام به ماجرایی اشاره دارد که طی آن، پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) پس از مناظره با مسیحیانِ نجران، پیشنهاد مباهله داد و آنان پذیرفتند؛ ولی در روز موعود از این کار خودداری کردند.

بنابر معتقدات شیعی، جریان مباهله پیامبر(صلی الله علیه و آله) نه تنها نشانگر حقانیت اصل دعوت پیامبر(صلی الله علیه و آله) است، بلکه بر فضیلت ویژه همراهان او در این ماجرا دلالت می‌کند چنانچه امام علی(علیه السلام) را به منزلۀ جان پیامبر معرفی می‌کند. واقعه مباهله در روز ۲۴ ذی‌الحجه، سال نهم هجری، روی داد و قرآن در آیه ۶۱ سوره آل عمران به آن اشاره کرده است.

 

آیه مباهله: آیه ۶۱ سوره آل عمران است که اشاره به واقعه مباهله دارد:

فَمَنْ حَاجَّكَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل‌لَّعْنَتَ اللَّـهِ عَلَی الْكَاذِبِینَ ﴿۶۱﴾


بنابراین، پس از فرارسیدن علم [وحی] به تو، هر کس درباره او [حضرت عیسی(علیه السلام)]، با تو به چالش برخیزد، به او بگو: بیایید تا فرزندانمان و فرزندانتان، و زنانمان و زنانتان، و جان‌هایمان و جان‌هایتان را فراخوانیم، آنگاه (به درگاه خداوند) زاری [تضرّع] کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم.

 

واقعه مباهله

پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) همزمان با مکاتبه با سران حکومت‌های جهان و مراکز مذهبی، نامه‌ای به اسقف نجران نوشت و در آن نامه از ساکنان نجران خواست که اسلام را بپذیرند. مسیحیان تصمیم گرفتند که گروهی را به نمایندگی از خود به مدینه بفرستند تا با پیامبر سخن بگویند و سخنان او را بررسی کنند.

هیأت نجران که شامل بیش از ده نفر از بزرگان آنان بود، به ریاست و سرپرستی سه نفر به نام‌های عاقب، سید و ابوحارثه به مدینه آمدند. هیأت نمایندگان در مسجد مدینه با پیامبر اسلام گفتگو کردند. پس از اصرار دو طرف بر حقانیت عقاید خود، تصمیم گرفته شد که مسئله از راه مباهله خاتمه یابد، از این رو قرار شد که فردای آن روز، همگی خارج از شهر مدینه، در دامنۀ صحرا برای مباهله آماده شوند.

بامداد روز مباهله، حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) به خانه حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمد. دست امام حسنعلیه السلام را گرفته و امام حسینعلیه السلام را در آغوش گرفت، و به همراه حضرت علیعلیه السلام و حضرت فاطمه(سلام الله علیها) برای مباهله، از مدینه بیرون آمد. چون نصارا آنان را دیدند، ابوحارثه پرسید که این‌ها کیست‌اند که با او همراه‌اند؟ گفتند:

آن که پیش روی اوست، پسر عموی او و شوهر دخترش و محبوب‌ترین خلق نزد اوست؛ آن دو طفل، فرزندان اویند از دخترش؛ و آن زن، فاطمه دختر اوست که عزیزترین خلق، نزد اوست.
پیامبر(صلی الله علیه و آله) برای مباهله، به دو زانو نشست. سید و عاقب، پسران خود را برای مباهله برداشتند. ابوحارثه گفت: به خدا سوگند چنان نشسته است که پیغمبران برای مباهله می‌نشستند، و سپس برگشت. سید گفت: کجا می‌روی؟ گفت: اگر محمد بر حق نبود چنین بر مباهله جرأت نمی‌کرد و اگر با ما مباهله کند پیش از آنکه سال بر ما بگذرد، یک نصرانی بر روی زمین نخواهد ماند.

در روایتی دیگر آمده است که وی گفت: من صورت‌هایی را می‌بینم که اگر از خدا درخواست کنند کوهی را از جای خود بركَنَد، هر آینه کنده خواهد شد. پس مباهله مکنید که هلاک می‌شوید و یک نصرانی بر روی زمین نخواهد ماند.

سپس ابوحارثه نزد پیامبر آمد و گفت: ای ابوالقاسم! از مباهله با ما درگذر و با ما مصالحه کن بر چیزی که قدرت ادای آن را داشته باشیم. پس، حضرت با ایشان مصالحه نمود که هر سال، دو هزار حلّه بدهند که قیمت هر حلّه چهل درهم باشد، و نیز اگر جنگی با یمن روی دهد، سی زره، سی نیزه و سی اسب را به مسلمانان، عاریه دهند، و پیامبر(صلی الله علیه و آله) ضامن برگرداندن این ابزار خواهد بود. پس از نوشته‌شدن صلحنامه آنان برگشتند.

پیامبر بعدها فرمود: سوگند به آن خداوندی که جانم در قبضه قدرت اوست، که هلاکت اهل نجران نزدیک شده بود و اگر با من مباهله می‌کردند هر آینه همگی به میمون و خوک مسخ می‌شدند و هر آینه تمام این وادی برایشان آتش می‌شد و می‌سوختند و حق تعالی جمیع اهل نجران را نابود می‌کرد و حتی پرنده بر سر درختان ایشان نمی‌ماند و همه نصاری پیش از سال می‌مردند.

پس از برگشتن نصارا به نجران طولی نکشید که سید و عاقب، با آوردن هدایایی، خدمت پیامبر(صلی الله علیه و آله) رسیده، مسلمان شدند.

صفحات: 1· 2

نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • ...
  • 29
  • ...
  • 30
  • 31
  • 32
  • 33
  • 34

نگــــاه خـــــدا...

دوستان من

  • حریم دل
  • درخت سیب
  • یار مهربان
  • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند ز من
  • خط خطی های ذهن من
  • عصر غربت لاله ها
  • از نون تا قلم
  • صهباء
  • پاییز
  • قائم آل طاها
  • پشتیبانی کوثربلاگ
  • اخبار و اطلاع رسانی
  • شعر بلاگ
  • طلبه نوشت
  • خاطرات خاکی
  • محدثه بروجرد
  • جاذبه ی ضریح
  • نرجس خاتون(س)
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

دوستان حاضر

  • سامیه بانو
  • زفاک
  • رهگذر
  • امیرِعباس(حسین علیه السلام)
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان