حال این روزهایم اصلاً تعریفی ندارد
سخت به هوایت محتاجم…
|
موضوع: "احساسی"
حال این روزهایم اصلاً تعریفی ندارد سخت به هوایت محتاجم…
پ.ن : این که می بینم همیشه هوامو داری ازت سپاسگزارم…
ناگهان عطر تو پیچید در آغوش اتاقم با سرانگشت نسیم آمده بودی به سراغم زیر و رو کرد مرا دست نسیمی که خبر داشت من خاموش سراپا همه خاکستر داغم بین آغوش تو بگذار بسوزم به جهنم- که به آتش بکشد باغ مرا چشم و چراغم بیت در بیت بیا پیرهنم باش از آن پس آشنا می شود آغوش تو با سبک و سیاقم حرف چشمان تو مانند غزل های ملمع * واژه در واژه کشیده است از ایران به عراقم
شاعر:سید حمیدرضا برقعی
* شعری که در آن یک مصرع عربی و یک مصرع فارسی و یا یک بیت عربی و یک بیت فارسی باشد (فرهنگ فارسی معین). پ.ن: این روزهای شاد گوارای شما دوست عزیز و همه شیعیان … اما عشق است دیگر فراموش نمی شود!… این روزها دوباره زمزمه ام این شعر است…
میان این همه غوغا، میان صحن و سرایت بگو که می رسد آیا صدای من به صدایت؟ منی که باز برآنم که دعبلانه برایت غزل ترانه بخوانم در آرزوی عبایت من و عبای شما؟ نه من از خودم گله دارم من از خودم که شمایی چقدر فاصله دارم هنوز شعر نگفته توقع صله دارم منی که شعر نگفتم مگر به لطف دعایت چقدر خوب شد آری، نگاهتان به من افتاد همان دقیقه که چشمم درست کنج گوهرشاد بدون وقفه به باران امان گریه نمی داد هزار تکه شد این من به لطف آینه هایت چنان که باید و شاید غزل غزل نشدم مست که دست من به ضریحت در این سفر نرسیده است من این نگاه عوامانه را نمی دهم از دست اجازه هست بیفتم شبیه سایه به پایت؟ دوباره اشک خداحافظی رسیده به دامن دوباره لحظهء تردید بین ماندن و رفتن و باز مثل همیشه در آستانهء در من ـ کبوترانه زمین گیر می شوم به هوایت *** *** سکوت کرده دوباره جهان برای من و تو نبود و نیست صدایی به جز صدای من و تو و می روم به امید دوباره های من و تو میان این همه غوغا میان صحن و سرایت شاعر : سید حمیدرضا برقعی |
|
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
|