هو المحبوب اینجا که منم تا جایی که تویی شاید فرسنگ ها راه باشد ، به زعم خودم … راه کوتاه می شود وقتی که خودت با ندایی مرا به خود می خوانی … گاهی یادم می رود این تویی که همیشه مرا می خوانی و گرنه دقیقه ها و ساعت های بی شماری بود که در… بیشتر »
کلید واژه: "خدای مهربان"
با سستی از خواب بیدار شده و داره مرتب نق می زنه! می خندونمش و بهش یادآوری می کنم کارهای امروزش را. با کلی معطلی از رختخواب بلند میشه و آبی به صورتش می زنه. امروز قراره سه آیه باقی مونده از حفظش را به سرانجام برسونه. هنوز یک ربع نیست که مشغوله. با ی… بیشتر »
تنگ غروب وقتی که چراغ آسمون میره تا آروم آروم فیتیله اش را پایین بکشه وقتی پرنده های مهاجر تندتر از قبل پر می زنن تا ی جایی را واسه رهیدن از خستگی پیدا کنن وقتی دونه دونه ماهی ها میرن تا لای بوته های ته دریا قایم بشن وقتی پا میذاری رو ماسه ها و می… بیشتر »
خدای مهربانم ، دلم را آرام گردان ! بیشتر »
پ.ن : این که می بینم همیشه هوامو داری ازت سپاسگزارم... بیشتر »